خدانگهدار
تمام قصه هایم را امشب برایت میخوانم حتی اگر به قدر یک پلک زدن هم حوصله نداشته باشی....یک لحظه تحمل میکنم نگاهت را و میدانم ممکن است زمان دیگر هیچوقت دلش به حالم نسوزد
هرچه ازین تبسم بی رمق و کمرنگ بگویم کم گفته ام و تو همیشه از من سؤال میکنی ولی یادت نداده اند جوابی که آنقدر خجالتی باشد که جواب نیست........دیگر ساقه های فرسوده ی این درخت آنقدر با این تبر صمیمی شده که از تکه تکه شدن ترس ندارد و سوختن برایش هیچ عجیب و غریب نیست ..من برای تو ...تو برای من....ما برای خوب شدن امروز کمی غصه خوردیم.......
((امید))
عیدتون مبارک...همه ی خوبی ها رو برایتان آرزو میکنم.
کلمات کلیدی :